صباصبا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شکست سکوت

صبا کاشت حلزون شنوایی شده و حالا شنواست.

برای دخترم

تو به ترانه جویبار کوچکی میمانی که با تب وتاب از دامنه کوهساری دل انگیز به سوی دشت روانی.  در راه گلهای ریز وحشی خوشرنگ را ابیاری میکنی .وبا ساز خوش الهان خود پروانه های رنگین را  به رقص وامیداری .سنگهارا میشویی وخاک نرم وتمیز را برای خود بستر میسازی .از عظمت درختان  تناور هراسی نداری وتنه ستبر انها را نیز با شیطنت اب میپاشی.تصویر زیبای خورشید راچون تن پوشی درخشان پوشیده ای .تو ایت ونشانه ای زیبا از پروردگار دانا وتوانایی .  شاد باشی دخترکم.  دوستت دارم صبای من ...
28 آبان 1390

من و داداشییه مهربونم....چند تا عکس هم تو ادامه مطلبه..

صبا:داداشییه مهربونم به خاطر همه کمکمات ازت ممنونم   مامان:اونقدر سرم شلوغه که گاهی یادم میره تو هم هستی عزیزم... به خاطر تمام صبر وحوصله ات وکمکایی که تو اموزش ونگهداری صبا بهم میدی ازت ممنونم پسر گلم دوستت دارم میبوسمت.     ...
28 آبان 1390

کودکی دهه شصت

امروزبا سروصدای همسرم:برف برف پاشید چشم باز کردم .امیرحسین  وبهروز(همسرم) و راه انداختم.صبا هم که مثل یه فرشته اروم خوابیده بود. به یاد گذشته نشتم پشت سیستم: شبهای سرد وصبحهای یخبندان اما دلهامون که مثل خورشید وسط تابستون  گرم بود.اون موقع ها برف از اوایل ابان شروع میشد وارتفاعش تو کوچه ها تا نصف قدمون میرسید بعد هم که همه اهالی برف پشت بوم هاشون و تو کوچه های تنگ و باریک میریختن ارتفاعش از قدمون هم بالا میزد. لباسای زمستونیمون اغلب مال خواهر برادرای بزرگترمون بود البته نه اینکه نداشته باشیم تهیه کنیم اصلا اون موقع ها این جزءفرهنگ مردم بود که لباس دور نمینداختن حتی لباسا تو فامیلم میگشت تا دیگه به درد نخوره.خل...
17 آبان 1390

بارون

وقتي بارون ميياد خيس ميشن آجرا تو كوچه ها   ميپيچه توي كوچه خيال ما، بوي خاطره ها   خداي بارون تو آسمون، درست ميكنه رنگين كمون   كبوترها بال و پرزنون پرميكشن سوي آسمون   خداي بارون تو آسمون درست ميكنه رنگين كمون ...
8 آبان 1390

شعر پاییز

از تو کتاب فصلها پاییز خانوم بیدار شد   چارقدشو سرش کرد مشغول کار و بار شد   دوید میون باغو گرما رو جابه جا کرد   باد سرد شیطونو راهی کوچه ها کرد   با دستای جادوییش درختارو جادو کرد   همه برگهای باغو با حوصله جارو کرد   کلاغارو خبرکرد قارو قار و قار بخونن   اومدن سرمارو  همه دیگه بدونن   ابرا رو زود فرستاد تا که بباره بارون   اونوقت صدای پاییز پیچید تو گوش ناودون ...
2 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکست سکوت می باشد